سفارش تبلیغ
صبا ویژن

بچه های خاکریز
قالب وبلاگ
لینک دوستان

این انقلاب را که نتیجة انقلاب در وجود تک‌تک ایرانیان است پاس دارید و از آن غافل نباشید./  شهید مجید پورکرمان
برادران عزیز! شما امید اسلام هستید. و شما آینده سازان انقلاب اسلامى هستید. شب و روز را کار کنید که شما چشم و چراغ این انقلاب هستید .
جوانان ! ایران را براى اسلام بسازید./ شهید سعید الله قائمى
کلاسهای عقیدتی سیاسی  بگذارید. چرا باید فکر جوانهای ما را یک آمریکایی بدزدد؟ / سلمان عباس قلی‌پور
امیدوارم که همیشه خودتان را در محضر خداوند بدانید./ شهید نصرالله عطایى
برادران و خواهران! از زیربار مسؤولیت، شانه خالى نکنید که شانه خالى کردن از زیربار مسئولیت، خیانت بزرگى به اسلام و مسلمین است. / شهید محمدرضا بابا سلطانى

تقدیم به دوست عزیزم فانوس
شهدای گردان حمزه سیدالشهدا(ع) از لشگر 27 حضرت رسول (ص)


[ سه شنبه 89/11/12 ] [ 4:8 عصر ] [ امین ] [ نظرات () ]

این تمام اطلاعاتی است که از شهید حسن وحدتی منش در سایت پایگاه اطلاع رسانی
23000 شهید استان های خراسان موجود است .

بیش از 20 ساله کوچه ما به این نام مزیّن شده ولی الان دیگه تقریباً هیچکس
اینجا این نام رو نمی شناسد !

از هرکی پرسیدم گفت :کی هست ؟ نمیشناسمش ! کجا بوده خونشون ؟! البته معدودی از قدیمی های محل میشناسن خانواده ایشون رو ...

 

محل تولد: شهرستان مشهد                                 نام پدر: علی اکبر

تاریخ شهادت: 10/10/1364                                   تاریخ تولد: 03/10/1328

منطقه:                                                              محل شهادت: ابوغریب

شغل:                                                                مسئولیت: فرمانده دسته – ادوات

یگان:                                                                 عضویت: کادر

کد شهید: 6416376                                              گلزار: بهشت رضا

 

 همان جایی شهید شدند که آمریکایی ها مردم عراق رو اونجا سلاخی کردند ،
حالا ببینید صدام با اسرای ما چه کرده اونجا ...
(میگن با هر دستی بدی با همون دست میگیری حکایت عراقی هاست)

 خلاصه خیلی دلم سوخت ...


[ جمعه 89/10/3 ] [ 11:58 عصر ] [ امین ] [ نظرات () ]

بسم الله
تو اوج درگیری با دشمن در ارتفاعات قلاویزان، جایی که تا  سه مرحله عراقی ها را عقب زده بودیم، در اوج گرما، با انفجار خمپاره ها و شلیک گلوله ها، دوربین به دست راه افتادم تا روحیه بخش دلِ پاکِ بچه ها باشم .
به سنگری رسیدم بدون سقف، در حالی که بچه ها به شدت مشغول نبرد بودند. در این میان یکی از این دسته های گل، من را دید و گفت:

"برادر، یه عکس از من می گیری؟"

- عزیزم، روراست بگم، زیاد فیلم برام نمونده. ناراحت نشی ها! عکس یادگاری نمی گیرم .

"خب اگه من بهت بگم تا چند لحظه ی دیگه بیشتر تو دنیا نیستم ازم عکس می گیری؟"

- برادرم این حرف ها چیه؟  (نمی تونستم تو چشماش نگاه کنم. یک حس مبهم ولی زیبا تو چشماش موج می زد.) بشین فدات شم، بشین یه عکس خوشگل ازت بگیرم .

"حجله ای باشه ها! صبر کن عطر تی رُزم رو بزنم، مدالمو (مدال غنیمتی از عراقی ها) به سینه بزنم...  "

حالا بچه هایی که پشت خاکریز مشغول تیراندازی بودند،  نگاهشون متوجه ما شده بود و از بستن چفیه ی او به سرش، عطر زدن و مدال آویزون کردنش می خندیدند .
کلیک :
"دست گلت درد نکنه، زیاد از اینجا دور نشی ها! کارِت دارم...  "

 هنوز چند قدم دور نشده بودم که صدای الله اکبر بچه ها بلند شد. این به این معنا بود که اتفاقی افتاده...
برگشتم، دیدم خمپاره درست خورده بغل دستش. پس کارِت این بود رفیق! دوربینم رو بالا گرفتم و در حالی که چشمام از اشک پر شده بود عکسی هم از شهادتش گرفتم .

راستی! شما می دونید رمز این خودآگاهی از لحظه ی شهادت از کجا سرچشمه گرفته بود؟

خاطره ای از سید مسعود شجاعی طبابایی
اقتباس از ماهنامه امتداد شماره 44

بیت المقدس 3


[ یکشنبه 89/8/23 ] [ 10:54 عصر ] [ چوب خدا ] [ نظرات () ]

تقدیم به جاوید الاثر زادگاهم: نورالدین انصاری
می گویند زنده ای
و
هنوز هم در بهمن شیر می جنگی
بومی ها دیده اند که چند اسیر را

چشم بسته
تحویل پاسگاه مرزی داده ای
حاشا نکن! رد بی سیمت را گرفته اند

که گویا با
زبان فرشته ها تکلم می کرده ای
حتی از پشت بی سیم

صدای بال فرشته ها را تشخیص
داده اند
ولی هنوز باز هم مادرت

برای قبر خالی ات خیرات می دهد

بچه ها ی
تفحص
دنبال لبخن آخری ات می گردند

و تو هر روز

با بی سیم

تقاضای مهمات
می کنی
لج بازی نکن
!
هر چند می دانم

حتی اگر تمام استخوان هایت را هم پیدا
کنند
حق درای برنگردی

منبع: کتاب هزاره ی اول قبل از پرواز
/ عبدالحسین انصاری / انتشارات هزاره ققنوس


[ چهارشنبه 89/7/28 ] [ 7:20 صبح ] [ امین ] [ نظرات () ]


.: Weblog Themes By امین :.