بچه های خاکریز | ||
[ جمعه 91/4/16 ] [ 8:13 عصر ] [ امین ]
[ نظرات () ]
هر چه میگویم عشق را شرح و بیان چونه به عشق آیم خجل گردم از آن ...
"چفیه ... پلاک ... سربند ... واژه هایی ست که برایم گنگ است ... " ومن ابصارهم غشاوة "را باور دارم ... و" غضوا ابصارکم ترون العجائب" را نمیتوانم پیاده کنم ... وقتی به آینه زل میزنم چشم هایم مرا قی میکنند ... من خوب میدانم آخر کوچه بن بست است ولی شهدا "ولا تکلنی الا نفسی طرفة عین ابدا"
من؛ شما ... آی شهدا مقصر ویرگول است ... من- شما ... مقصر خط فاصله است ...
[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 11:58 عصر ] [ امین ]
[ نظرات () ]
اینجا بهشت است ... گریان به بهشت می نگرم جمعه نتونستم برم ... دلگیر بودم ... یکشنبه شب 90/8/1 رفتم بعد نوشت : باتشکر از دبیر پیاده تا عرش برای برگزیدن این پست به عنوان پست برتر . [ دوشنبه 90/8/2 ] [ 11:2 عصر ] [ امین ]
[ نظرات () ]
روزه داری خیلی سخته مدته زیادی از ماه رمضون نگذشته : فقط دو روز . دیروز توفیق داشتیم رفتیم سره گذر !! دختر خانم ها از جلوی ما رد میشدن با چه سر و وضعی ... خوب مایم چشممون خلاصه دوستان اومدن و با هم رفتیم به سمت شهرک صنعتی ، تو مسیر طرف رفتیم اونجا هوا گرم توی یک سوله مسقف ، در حال کار بودیم یهو دیدیم صدایه آژیر خسته و گرسنه و تشنه نشسته بودیم ، رفتم سراغ مهندس گفتم چرا اینجارو خلاصه که امسال تو این گرما ، سره کار ، خانم ها تو خیابون فراوون ! ... و از همه نکته اخلاقی : روزه داره واقعی اون کارگریه که تو گرما کلنگ میزنه ، نه ما که زیره فلسفه عبادات اسلامی : خداوند بندگانش را با نماز و زکات و تلاش در روزهداری نماز، موجب نزدیکى هر پارسایى به خداست، و حج جهاد هر ناتوان است. پی نوشت : باتشکر از دبیر جاده خاطره ها برای برگزیدن این پست به عنوان پست برتر . [ پنج شنبه 90/5/13 ] [ 3:30 عصر ] [ امین ]
[ نظرات () ]
سلام ، همونطور که از پستم تو روز عید امسال معلومه قرار بود کمی از گذشته ی خودم بنویسم ؛ و البته به یکی از دوستان قول داده بودم بنویسم ...
ویلای 2 (شهید حسن وحدتی منش) ... اون موقع ها رو خوب یادمه 3 سالم بود با میلاددوست شدم و هنوزم باهاش دوستم ، اولین دوست من بود ...
یک روز اومد گفتم بابا ستاره های روی شونت کو ؟ گفت اونا رو برداشتن بهم قپه دادن ، ناراحت شدم گفتم اونا قشنگتر بود ... (هاج و واج و با لبخند منو نگاه کرد) همیشه لباساشون بسیار مرتب بود . از جنگ که میگفت آروم حرف میزد آرامش داشت ، از اهواز ، از آبادان ، از هورالعظیم ، از هور الهویزه ، از مجنون ، از باختران ، از دزفول و موشک های عراق ، از نیروگاه نکا ، از F14 گل سرسبد نیرو هوایی ، از موشکهای هاوک و ماوریک ... در آخر جزیره ی مظلوم خارک ... با حکم امام (ره) به جبهه رفت و با حکم آیت الله خامنه ای به خونه اومد ... افتخارشه : با چمران تو یک سنگر بودن ، با شیرودی بودن ، با صیاد هم کلام شدن ، سرباز فکوری بودن . [ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 6:44 صبح ] [ امین ]
[ نظرات () ]
فرخنده میلاد رسول اکرم حضرت محمدمصطفی (ص) مبارک باد انشاللّه روزی برسه که ظهور فرزند ایشان رو جشن بگیریم [ چهارشنبه 90/4/8 ] [ 10:33 عصر ] [ امین ]
[ نظرات () ]
با عرض سلام و تبریک سال نو خدمت همه دوستان خوبم [ دوشنبه 90/1/1 ] [ 10:21 صبح ] [ امین ]
[ نظرات () ]
|