بچه های خاکریز
قالب وبلاگ
لینک دوستان

چهارشنبه بیست و دوم شهریور . تقریباً هر روز داریم صبح و بعد از ظهر برای

رژه 31 شهریور تمرین می کنیم ، رژه رفتن سخت نیست ولی شرایط خیلی سخته

و اذیتمون میکنه .

صبح ساعت 4 صبح بیدار باشه این به اذعان همه از همه چی بدتر و سختتره !

دوهفته اول اصلاً اجازه نمیدادن لباس نظامی ای که بهمون دادن رو دربیاریم

به جز شب ها هنگام خواب ، جنس لباس ها هم از برزنت اونم 40 کیلومتر وسط

کویر اونم تو فصل تابستون ! تمام مدت پوتین پامون بود مگر موقع نماز و شبها که

میخواستیم بخوابیم .... هفته اول پوتین ها نو و خشک بود و پاهای من از چندین جا

زخمی شده بود ، و تاول زده بود که همین الانشم که دارم مینویسم داغونه پاهام .

30/9 شب خاموشیه و باید بخوابیم ، دو شب پیش بعد خاموشی سر و صدا کردیم ،

نیم ساعت تنبیهمون کردن که اینجا بهش میگن مانور یا ورزیدگی !

چون تنبیه در ارتش ممنوعه !!

تلفن فقط دوتا هست برای 180 نفر که همه لیسانس و فوق لیسانس و دکترا هستن

و خیلی هاشون متاهل . حموم سیستم لوله کشی آب و سرد و گرمش یکی هستش

یعنی یا میسوزی از آب جوش یا یخ میزنی از آب یخ !! تا قبل این قضیه نماز جمعه

اصلاً اجازه نمیدادن بریم حمام !! مگر در شرایط خاص .

غذا !
چند روز اول بسیار افتضاح بود ولی بعلت اعتراضات فراوان یکم بهتر شد و جوری شد

که تازه سیر میشدیم ! ولی کیفیت همچنان افتضاح بود . علتشم این بود که یک

سرباز مثل من رو میذاشتن تا برای سه هزار نفر غذا بپذه وگرنه مواد غذایی مورد استفاده

کیفیتش خوبه . محل استراحتمون یا همون آسایشگاه جای کوچکی بود که 94 نفر باید

اونجا می خوابیدن ، تخت ها دو طبقست و به سختی بین تخت ها جابجا میشیم و از

کمد هم خبری نیست ، فقط دوتا کولر ، یک تلویزیون و نفری یک تخت .

از همه بدتر یک ارشد داریم : مرتضی باحور ... فوق دیپلمه و شاید از اکثر ما کوچکتر

باشه که به ما دستور میده و خیلی سختمونه ولی مجبوریم هرچی میگه گوش بدیم

خلاصه شرایط ما از یک اسیر جنگی یا زندانی خیلی سختتر و بدتره !

تازه ما تحصیلکرده ایم و به قول خودشون با ما کاری ندارند ، وگرنه زیر دیپلم ها رو

چند شب پیش چون چنتایی شون سیگار کشیده بودن اونقدر مانور کردند که همگی

استفراغ کردند ! برای همینه که خیلی ها از خدمت فرار میکنن چون از جامعه جدا

میشن و شرایط واقعاً سختی براشون در نظر میگیرن و هرکسی میتونه به شما

زور بگه و شما فقط باید بگید چشم جناب !

 

آسایشگاه شهید شیرودی


[ سه شنبه 91/7/4 ] [ 8:46 عصر ] [ امین ] [ نظرات () ]
.: Weblog Themes By امین :.