بچه های خاکریز | ||
من دانشجوی وظیفه جمعی گردان بدر ، آسایشگاه شهید شیرودی هستم . الان هفدهم شهریور ، بعد از هفده روز بالاخره وقت آزاد پیدا کردیم و تونستیم به خودمون برسیم ! و من هم دست به قلم شدم . البته با یادآوری جناب سروان گوهری وثوق جانشین گردان ! دیروز ایشون اومده بودن آسایشگاه شهید کشوری حرف ها و انتقادات مارو بشنوند . دیروز که اومده بودن میگفتن بچه هایی که اومدن اینجا آموزش دیدن و رفتن ، تو وبلاگهاشون این مرکز آموزش رو خیلی وحشتناک تر از واقعیت نشون دادن . این شد که من یادم اومد اصن وبلاگی هم داشتم ! برای همین این پست به نام ایشونه میدونین برای چی امروز فرصت کردم بنویسم ؟! چون ظهر رفته بودیم نماز جمعه تهران به همین خاطر بعدازظهر در اختیار خودمون بودیم ؛ روز قبلش هم حمام رفتیم و به خودمون رسیدیم برای رفتن به نماز این شد که الان بیکار شدم و تونستم برای اولین بار دست به قلم بشم . تخت من طبقه بالا و شماره 37 هستش ، تخت پایین رضا بادرستانی اهل فراهان اراک ، سمته راستی حسن ایزانلو اهل شیروان و سمت چپ بهنام باردل اهل دهدشت ادامش باشه برا بعد .... فعلاً خوابم میاد [ سه شنبه 91/7/4 ] [ 3:2 عصر ] [ امین ]
[ نظرات () ]
|