بچه های خاکریز | ||
سلام ، همونطور که از پستم تو روز عید امسال معلومه قرار بود کمی از گذشته ی خودم بنویسم ؛ و البته به یکی از دوستان قول داده بودم بنویسم ...
ویلای 2 (شهید حسن وحدتی منش) ... اون موقع ها رو خوب یادمه 3 سالم بود با میلاددوست شدم و هنوزم باهاش دوستم ، اولین دوست من بود ...
یک روز اومد گفتم بابا ستاره های روی شونت کو ؟ گفت اونا رو برداشتن بهم قپه دادن ، ناراحت شدم گفتم اونا قشنگتر بود ... (هاج و واج و با لبخند منو نگاه کرد) همیشه لباساشون بسیار مرتب بود . از جنگ که میگفت آروم حرف میزد آرامش داشت ، از اهواز ، از آبادان ، از هورالعظیم ، از هور الهویزه ، از مجنون ، از باختران ، از دزفول و موشک های عراق ، از نیروگاه نکا ، از F14 گل سرسبد نیرو هوایی ، از موشکهای هاوک و ماوریک ... در آخر جزیره ی مظلوم خارک ... با حکم امام (ره) به جبهه رفت و با حکم آیت الله خامنه ای به خونه اومد ... افتخارشه : با چمران تو یک سنگر بودن ، با شیرودی بودن ، با صیاد هم کلام شدن ، سرباز فکوری بودن .
از اون بچه ها بگم : داوود ، پیام و پویا (برادر) ، خشایار ، محمود و محسن و حسن (برادر) ، میلاد ، مصطفی ، محمد و مهرداد (برادر) ، امین ، جلال خاکی ، من و البته یک گروه فوتبالیست حرفه ای هم داداشم اینا داشتن که به ما افتخار نمیدادن مگر سره کل کل ... چون 4 یا 5 سال تقریباً همشون از ما بزرگتر بودن . راهنمایی با میلاد و خشایار یک جا رفتیم ... دریای نور ... بچه درسخون بودیم ... برا سرود تست دادیم قبول شدیم ... خلاصه از اول تا سوم راهنمایی همش تو استان و کشور گروهمون اول میشد ... اونجا فلوت زدن (فلوت ریکوردر) رو هم یاد گرفتم ... کلی هم لوح دارم (یک کیسه) تو تیم فوتبال مدرسه هم یک کاپیتان داشتیم یک وجب قدش (آرش خادمی) یک تکنیکی داشت دیدنی ... خلاصه یکی دوبار اول ، دوم شدیم اونجا هم . دبیرستان فرهنگیان تو دانشجو و بعد شهید رثایی تو سجاد بود ... بعد مدرسه میرفتیم گیم نت اون موقع فقط سجاد تو مشهد گیم نت داشت ... تا واسه کنکور کچل کردم و به نوعی حبس خانگی !! ... قبول شدیم و الان [ چهارشنبه 90/4/15 ] [ 6:44 صبح ] [ امین ]
[ نظرات () ]
|