پيام
+
گر نبود خنگ مطلي لگام ... زد بتوان بر قدم خويش گام
ور نبود مشربه از زر ناب ... با دو کف دست، توان خورد آب
ور نبود بر سر خوان، آن و اين ... هم بتوان ساخت به نان جوين
ور نبود جامه ي اطلس تو را ... دلق کهن، ساتر تن بس تو را
شانه ي عاج ار نبود بهر ريش ... شانه توان کرد به انگشت خويش

* هاتف *
91/4/23
دخو ®
شيخ بهائي
*«طلوع»*
آخ يادش به خيـــــــــر ...
دخو ®
زمان شيخ بهائي بودين مگه شما ؟! :دي
*«طلوع»*
شما باز پا گذاشتين رو دم سن ما ؟؟؟ :-/
دخو ®
نه من جسارت نميكنم :) ... گفتم شايد با شيخ هم دوره بوديد خُب :دي
*«طلوع»*
هم دوره خدمتي بوديم فقط :)))
||عليرضا خان||
خيلي خيلي لايک
دخو ®
:)